۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۳, دوشنبه

مجالی برای تنفس نیست!!!

چقد بده که آدم بخواد بنویسه اما وقت نکنه!!! نمی‌خواد به روم بیارید؛ می دونم الاف تر از من تو دنیا نیست، منظورم از وقت نوشتن، یه مجال برای فکر کردنه... فکر کردن به چیزی که دوست داری بنویسی!!! همه ذهنم پر از چیزای جور واجوره... دلواپسیهای مختلف!!! نمی‌ذاره تمرکز کنم روی خیلی چیزا!!!
دمی دیگر نتایج کنکور اعلام می‌شه و اندکی بعدتر سیل اس ام اس و زنگه که به سمت آدم روونه میشه تا مطمئن شن که فلانی تو کنکور ....بله و اینه!!! آدم میمونه یه شماره ناشناس انقد صمیمی ازت نتیجه رو می پرسه!! یارو یه جوریم سوال میکنه که داد می زنه میدونه خراب کردی فقط می‌خواد مطمئن شه!!!
بگذریم پریشونیم این نیست؛ که من خود دانم که نا برده رنجم و ...
این فقط بخاطر اینه که همین الان بحث نتایج بود تو خونه!!!
اون چیزایی که می‌خواستم بنویسم اینا نیست بلکه چیزاییه که هنوز نتونستم مرتبشون کنم تا بشه نوشتشون... منتظر یک مجالم...
مجالی برای تنفس!!

2 نظر:

dashiman گفت...

این مجال رو من این قدر پیدا نکردم که زدم زیر هر چی بلاگ و بلاگ نویسیه! الان گاهی انگشتام التماس می کنن که بنویسم اما نمیشه!
راجع به کنکورم حرص نخور! داستان گیر کردن ته کوچه ی بن بست و ریلکس بودن اینجور مواقع آموزندست!

بی سیب گفت...

یاد آوری اون داستان خیلی خوب بود راحتم کردی داش ایمان!!!
اما گاهی وقت ها آدم تو همین کمبود وقتش میاد مینویسه تا یادش بمونه که یه روزایی چه چیزایی تو کلش بود!!

ارسال یک نظر