۱۳۹۰ آبان ۳, سه‌شنبه

من ميلادم متولد ماه مهر ؛ پر از مهر و پر از احساس ، آرام و ساکت مثل يک برکه ، برکه اي در اتشفشان گرم گرم ؛
لب به لب ماهي هام ، هم نفس ، ترانه دريا سر مي دهيم .
صبح ها آسمان را به پابوس ماهي ها مي برم و شب ها ستارگان را شب چراغ ضيافت مهتابيشان مي نهم.
اما واي به روزي که بتپد اتشفشان
مي خروشم مي شوم رود مي روم تا دريا.
من 65 ام ، سالي که جنگ بود و وحشت ؛ گوئي ميلاد اضطراب بود آمدنم !
کمتر از سه سال داشتم که براي هميشه در ذهنم تصوير زشتي از بمباران خانه کوچکمان ثبت شد . نقش يادگاري از جنگ باطل ، جنگ سوخته و چه زود گذشت ...
من ايرانيم با 2564 سال فرهنگِ عشق و آزادي ، مغرور و پر غرور ، خودبين و خودباور ولي نه خود پرست و خود خواه
من وطن پرستم و وطن خواه
با دماوند مي خندم و با لوت مي گريم
غرورم به کورش کبير و منشور هخامنشي
غرورم به شيرين عبادي و دکتر حسابي
غرورم به فردوسي و زبان پارسي
غرورم به شهر سوخته است و نسل سوخته

من مسلمانم بيش از 1400 سال زيسته ام اما همچنان 7 ساله ام در خلوتم خدا را احساس مي کنم و از روز حساب مي ترسم، عاشق مولاي متقين و بيزار از ضحاک دين
بيزارم از زبان عربي آنجايي که ايراني بودنم را تهديد مي کند
پندارم همه نيک است ، نه بدبينم ، نه بدخواه ، چه زيبا روزي است که همه نيک ببينند و نيک خواهند و نيک پندارند ؛ ارمانم گفتار نيک است و رويايم کردار نيک با همه و از سوي همه
من زنده ام آموخته ام در زندگي هستي داشته باشم نه وجود.
مي خواهم ميلاد تفکرهاي نو ، ابتکارات نو و پيشرفت هاي نو در ساده ترين و پيچيده ترين بند هاي اين زندگي نا هموار باشم
من آزادم ؛ که بدانم و بخوانم و ببينم که بينديشم و بپندارم
که چه گويم و چه خواهم و چه کنم و اين حق من است
همه آزاديم تا به آن جا که ازاديمان زندان ديگران نباشد .
من جوانم خوش بين و اميدوار پر شور پر نشاط هميشه مي خندم و مي خندانم بيزارم از ايران غم زده و مردگان دونده
من بيداديم متولد 81 گرم و صميمي ، يک دل و يک فکر
سپيد با پايه هاي محکم چوبي مثل بوم نقاشي ، صاف و براق مثل رنگ روغني
يک دل و يک رنگ در کنار هم مثل آوند هاي يک درخت
من تو ام با دردي مشترک و اميدي مشترک و راهي مشترک و اينک کلاسي مشترک با هدف ساختن اينده اي روشن اما مشترک
با تشکر بدرود