۱۳۸۹ بهمن ۷, پنجشنبه

درس باشد فردا... شرح حال دانشجویان کنکوری مهندسی شیمی

روزگاری است عجیب

هر چه می خوانی درس

باز هم درس مانده است

قصدم این است فردا

بکنم دوره دروسم را باز

ابتدا سیالات

که به اندازه دکتر بلدم آنرا

لیک

سر کنکور همه چیزش،

می رود از یادم

بد ترمو بزنم

این یکی از آخر

که اگر زمان کم آمد

چیزی از دست ندهم

ملکی می گوید

ترمو و سیالات

دو تا فرمول ندارد بیشتر

من ولی در پی آن فرمول ها

...روز و شب در به درم

عمل و جرم بماند بعدآ

شاید از پس فردا

شایدم از فردا

تو چه می دانی که

عمل من چه بد است!!!

هر چه تست می زنم و می خوانم

باز انگار کم است...

راکتور درد بزرگی است

که هر شب به سرم

مثل آوار فرو می ریزد

آه بازم داغم

فکر کنم تب دارم

نه .. نه. حرارت مانده است

اصلا انگار نبود در یادم

وای وای خدایا چه کنم؟ من چه کنم؟؟

چقدر این ضریب اِچ بیچاره است

که به اندک تغییر

می شود زیر رو رو

ولمان کن به خدا....

حالی اندر من بیچاره نمانده است دگر

چی؟؟ چی؟؟

بحثتان کاربرد است!!

لاپلاس و لژاندر و اویلر جملگی با بسل

خون نمایند شب و روز به دل

....

باز خوابم گرفت

می روم می خوابم

درس باشد فردا

شایدم پس فردا