۱۳۹۴ خرداد ۱۳, چهارشنبه

آخر چه کرده ام که نگاهم نمی کنی
حتی دمی گذر به خیالم  نمی کنی
من با حضور تو در خواب هم خوشم
آخر چرا شبی  خوشحالم نمی کنی؟

یاد

می نویسم یادم بمونه چه روزای سختی دارم و تو حتی جواب سوال اخرم رو هم ندادی...
خیلی نامردی خیلی...
کجای دنیا کسی قد من دوست خواهد داشت که رفتی
روز اولی که شروع کردی من با عقلم گفتم نه اما تو گفتی دلت عاشق نیست که میگی نه...
گفتم اره و حالا سراغ عقل رو میگیری
درحالی که نه عقل برام موند نه دل
شکست خورد شد و دیگه نمیشه کاریش کرد. اما یادت بمونه باهام چه کردی... یادت باشه که چه بلایی سرم اوردی..
یادت باشه که قلبم چقدر درد می کنه و تو ازش اطلاع داشتی اما گفتی بچه بازی نکن