۱۳۸۸ اسفند ۶, پنجشنبه

.....................

از دیروز که شنیدم بد جوری به هم ریختم... آخه خدا این چه وضشه؟؟؟... بابا کجای تاریخ این مردم بدبخت گناه کردن که بی خیالشون نمیشی؟؟
بابا درسته که اون همه آدمی که بی گناه کشته شدن رو نمی شناسم؟؟ درسته که این حدود 100 نفر آدمی که زندان هستند رو از نزدیک ندیدم ... درسته که .... اما خداوکیلی دیگه این یه نفر رو از نزدیک میشناسم که! این یکی رو دیگه قبول نمی کنم که بهش انواع و اقسام برچسب ها رو بزنن... این یکی دیگه دوستمه می دونم که هیچی تو دلش نیست!! می دونم نه با کشورهای خارجی ارتباط داره و نه مزدور داخلیه... بابا فقط می خواد کشورش درست شه!! آباد و آزاد
مگه همینا نبودن که تو کتابای ابتدایی شون می گفتن دست در دست هم دهیم به مهر ...
(عین خیالشونم نبود که بابا اگه دست در دست هم بدیم پس محرم و نامحرم چی میشه شایدم فکرشو کرده بودنو قرار بود با یه صیغه همه چیزو درست کنن)
خوب ما هم می خوایم همین کارو کنیم!! بابا چرا هیچکس به داد ما نمی رسه چرا تا صدامون در میاد انواع و اقسام حکم ها رو برامون می برن؟؟؟
تو هم انگار نه انگار (که همه کاره ای و باید جلوشونو بگیری) بابا پس کی خشمتو نشون می دی؟؟؟ کی ما مزه عدالتتو می چشیم؟؟؟ کی؟ کی؟ ؟؟؟؟
(آشفته نوشتم چون آشفته ام)

1 نظر:

m-sam گفت...

va badtar ham khahad shod!

ارسال یک نظر