۱۳۸۸ آذر ۲۰, جمعه

تذکره شیخ مهدی اشراقی-حفظ الله شکم او را




آن به 360 اولین بلاگ نویس، آن در ابتدا دارای گیسوانی چون چلگیس، آن دشمن
قدیم و مرید جدید خیرخواه، آن خواننده دروس هر از چند گاه، آن در تضاد با فصل بهار، آن بخت برگشته هشتاد و چهار، آن پیگیر امور بین الملل، آن به شورا راه یافته به عنوان عضو علی البدل، آن قبل از جلسات دارای لابی با ارشاد، آن که نامش به روایتی نهاده اند میلاد، آن برای انجمن مبدع پیامک و سامانه، آن به دروغ آشنا به علوم رایانه، آن نویسنده چند مقاله و بیانیه، آن الاف در پی ساعت و دقیقه و ثانیه، آن سرپرست تیم فوتبال روی چمن، آن مسئول مالی انجمن، آن یکسال همکار آرمینه حسنوند، آن پیرو برنامه کنکور رضا موسیوند، آن برگزار کننده نیمه کلاس اکسل، آن در کنکور ارشد چون خر ِمانده در گل، آن جدیدا آشنا به چم و خم فیس بوک، آن مقابل کلمه لاکی لوک، آن به دوران جوانی یاقی، شیخ مهدی اشراقی – حفظ الله شکم او را- در نگون بختی شهره آفاق بود و در توضیح آن همین بس که در بدو ورود به دانشگاه مهر ورودی زوج بر پیشانی او نهادند و این ننگی باشد که حتی به آب هفت دریا پاک نگردد.
نقل است که چون موسم کنکور بگردید شیخ عزم آن کرد تا بلکه در رشته تکنولوژی فضولی (همان آی تی) قبول گردد، از این رو بارها و بارها بر تکه ورقی برنامه ای درسی بنبشت و بر گردنش آویزان نمود تا بلکه بدان عمل کند و کلید گنج بیابد، اما درس کجا و شیخ ما کجا؟؟ و چون نابرده رنج کی بدست آورد گنج؟؟؟ شد آنچه نباید می شد و شیخ مهدی – زید الله اطلاعاته فی الکمبیوتر - در گرایش مطبخ داری صنعتی که از علوم کیمیاگری است مقبول گردید و مزین به شماره هشتاد و چهار و به عذاب وهاب زاده دچار!
گویند که شیخ ابتدا سعی بر آن کرد تا خود را از قافله این دانشکده جدا نماید اما دیری نپایید که از فرط بیکاری به سرش زد و قدم در راه براندازی زبرِ سلسله خیرخواهیان گذارد، اما به زور بسیار تنها توانست خود را به عنوان عضو علی البدل تحمیل نماید!!
شیخ آنقدر در انجام امور ساکن و جاری از خود سستی نشان داد که بارها سردمدار سلسله (شیخ احسان)، این جمله را در وصف او به زبان آورد که، وی در انجام هیچ کاری به درد نخورد و مفید فایده نباشد.
اما شیخ از روی نرفت و به پشتوانه شیخ العرفا میر عارفین، قصد آن همی بنمود تا به انجمنی علمی راه یابد و کمی از بار بی علمی خود بکاهد، و این بار و به لطف نبود رقیبی در خور شیخ را به انجمن راه دادند و زمام خزانه به وی سپردند.
گویند که شیخ به همراه دیگر هم صنفان خود خرابه ای تحویل بگرفت که نامش انجمن علمی بود و در آن هیچ نبودی جز تار عنکبوت!! پس بسیار تلاش بکرد و سریش احمدی همی شدندی تا که میزی بخریدی و نزدیکان خود دور آن جمع به نمودندی و جشن و سرور برپای کردندی.
البته بسیار شایعه باشد که او همچون دیگر کسانی که خزانه دار بودند و شدند از پول انجمن بسیار بخوردندی تا جایی که هرکه مسئول خزانه گردیدندی کا هشتصدی بخریدندی و حالش را بردندی و شکمی به اندازه کیسه سیمانی بیست کیلویی در آوردندی!!!
چون فصل خریف به نیمه رسید، دم شیخ بگرفتندی و از انجمن بیرون انداختندی!! هر چند که شیخ کنه شدندی و به انجمن چسبیدندی و فضولی بسیار نمودندی!!!
شیخ که وضع چنین دید تصمیم بگرفت تا دوباره کنکور دهد شاید که این بار در رشته ای بهتر او را قبول بدارند پس باز تکه ورق های بسیار جمع نمود و بر آنها دوباره برنامه ها نبشت اما کجا که آن را اجرا کند و چون وضع این چنین باشد، شیخ باز هم به جایی بهتر نخواهد رسید!!!

گویند که شیخ را در جهان هیچ مرید نباشد و این از آنجا مشهود است که روزی ارشاد نامی تذکره ای بنبشتندی و بسیار به او تندی نمودندی لیک از هیچکس صدایی در اعتراض به او بر نیامد و همه ارشاد تشویق نمودندی که چه خوب شیخ را تشبیه به آفتابه و آبپاش نمودندی!
پس شیخ بسیار بر آشفت و شروع به نگارش تذکره در احوالات خود نمود در حالی که این آوا را سر همی داد: « خفته اند این مهربان همسایگانم شاد در بستر، صبح از من مانده بر جا مشت خاكستر ، آیا هیچ سر بر می كنند از خواب، مهربان همسایگانم از پی امداد...»


از همین مجموعه بخوانید:
تذکره شیخ محمد ثمری
تذکره حاج نیما فتوحی تهرانی
تذکره آقا میرزا فرهود کربلایی حبیب




2 نظر:

dashiman گفت...

این حقیر اعتراف نمودندی که پیش از رویت تمثال نیمرخ بطن بطین شیخ به کنه عظمت آن راه نبردندی! گوید که:
آنانکه محیط بطن اشراق شدند ، در جمع بطون ، شمع آفاق شدند / ره زین شکم گنده نبردند برون ، گفتند فسانه ای و قالتاق شدند

mahnoosh گفت...

salam
baba milad karet dorostehaaaa
khosham omad ziba gofti
nevisandei vase khodet dige chera mohandes shod?

ارسال یک نظر