۱۳۸۸ آذر ۱۴, شنبه

تذکره آقا میرزا فرهود کربلایی حبیب-حفظ الله هیکله



آن صاحب لقب «درشت آقا»، آن علاقه مند به کسب نمره بالا، آن برای داش ایمان اولین پیشی، آن پدر خوانده هر هشتاد و شیشی، آن دارنده لپ تاپ بدون رم، آن مجیز گوی آقا زمانی هر دم، آن درشترین فیله ی نویدِ فرخزاد، آن از دادن امتحان سخت هم دلشاد، آن به ظاهر شبیه درخت توت، آن تایپ کننده نامه در سه سوت، آن برگزار کننده چند همایش و اجلاس، آن عضو کت شلواری و با کلاس، آن در انجمن مدیر طرح و برنامه، آن دست راست دبیریه آرمینه، آن بیش از همه واحد ستانده، آن توانا در دروس خوانده و نخوانده، آن دبیر کمیته استقبال، آن به قدرت همچو فرزند زال، آن مرید و مخلص دکتر ناصرنژاد، آن دشمن علی اصغر روغنی زاد، آن به گاه صبح با ملکی، آن گیر دهنده به شمایلی الکی، آن برای نهار خورنده ی دو دیس، آن بنیان گذار پدیده نارسیس، آن پیرو خط احسان خیرخواه، آن از چم و خم ریاضیات مهندسی آگاه، آن با یک گاز خورنده سیب، آقا میرزا فرهود کربلایی حبیب –حفظ الله هیکله- به سال 86 پای به دانشکده ای گذارد که در کشتن استعدادها شهره آفاق همی بودندی و هر که پای در آن نهادی خود دچار افت تحصیلی گشتندی!!
گویند چون میرزا پای به دانشکده گذارد و صحبت از رتبه و مرتبه خود در کنکور همی کرد، جمعیت مستقبلین زبان خود با دندان گاز گرفته و پچ پچ کنان با خود همی گفتند که دیوانه است!! اما میرزا فرهود – زید الله سرعت لپ تابه- چون وضع را این چنین دید بر حال آنها نیشخند همی زد و چیزی نگفت. طولی نکشید که همه اعضای کمیته استقبال به چشم خود دیدند که این فرهود جز آن فرهود (منظور فولادوند) است و حتی شاید بتوان اسمش را حمید (از نوع زنجانی) نهاد که در هر درس و واحدی که دیگران به نمره 10 ای آن را گذراندند، بسیار نمره بیست در کارنامه او نهاده اند!
اما نقل است که هرچند میرزا شماره ای از نوع 86 داشتندندی اما هیچ با 86 ای ها دیده نشدندندی و همواره با سال بالایی بودندندی!! چنین روشی جز روش دانشجویی بودندندی و از همین روی بسیار مشکلات پدید آمدندندی!! که بحثش فزون از هزار و زمان و دلم بی قرار!
میرزا حبیب – حفظ الله آقا زمانی برای او- به یکباره مرید آقا زمانی نامی گشت که او را در شرکت در مسابقات ماشین های کیمیایی سابقه بودندندی بسی!! میرزا را از این عضوِ تیم گشتن، فایده آمد بسیار که در کنار آقا زمانی گرفتن قرار و ثبت عکسی به یادگار!
میرزا با تمام مشغله های علمی خود، در انجمنی علمی نیز عضو بود و هر که کار علمی و غیر علمی داشتندی به او مراجعه نموده و او با لپ تاپش که سرعتش همچو موتورهای دیزلی بود، به سرعت نامه ای نبشته و تقدیم مراجعین می نمود و هر از چند گاهی به داش ایمان و جمله یاران ترشی می نمودندی و داش ایمان یاد آور این نکته گشتندی که این میز به هیچ کس وفا ننمودندی!!
چون میرزا دوره اش به سر آمد، بسیار شیون کردندی و ناخن بر صورت کشیدندی و در وصف این حال بلاگ نبشتندی که چرا با من چنین کردید و من را چون چنین گشت است؟؟؟ و در نهایت بلاگ را با شعری از رضا صادقی تمام کردندی و صبح به صبح لپ تاپ زیر بغل، در گوشه ای از قرائت خانه چمبره زده و فیس بوک چک کردندی و نوای «آقا زمانی یه دونست ... اونم واسه نمونه است» و یا «ناصر نژاد درشته...» سر دادندی!
از همین مجموعه بخوانید:
تذکره شیخ محمد ثمری
تذکره حاج نیما فتوحی تهرانی

2 نظر:

شبانه گفت...

چه خبره اینجا؟! دوره راه افتادی واسه ملت بیوگرافی می نویسی؟ برنامه جديده؟!!

بی سیب گفت...

بحثش زياده اما از فيس بوك و متن ثمري براي خانم حسنوند شروع شد!

ارسال یک نظر