عجب حس مزخرفیه!!
خفه خون بگیر پسر... خفه خون... اگه می خوای زنده بمونی خفه شو...
این شده کاره ما باید برای زندگی کردن خفه باشیم.
مثله زندانی ای که به حبس ابد محکوم شده اما باید به زندگیش تو زندان ادامه بده... دلیلی برای بودن نیست اما همه ازت میخوان که بمونی. اه... حالم بهم میخوره
حتی نوشتن هم دیگه برام هیچ شوقی نداره، مگه میشه نوشت اما نه از چیزی که تو ذهنته؟؟؟ مگه میشه نوشت اما نه از چیزی که تو دلته؟
باید به چی گیر داد؟ چند بار میشه بلاگ زد که حرف هست اما نتوان نوشت؟؟
چند بار میشه گفت روزمره گی داره بیداد میکنه؟؟؟ چند بار؟؟؟
چرا یکی چیزی نمیگه؟
چرا یکی آدمو تشویق نمیکنه که بنویسه؟؟
چرا؟؟؟
........*
خانه کپک زده است
مادر بزرگ چنین گفت
مادر بزرگ وقتی لحاف چهل تکه را می شکافت
چنین گفت:
هوا زنگ زده است
رخت عروسی در یخدان که بپوسد یعنی
مصیبت بزرگ سر زده است
بابا بزرگ مولوی را بست
«خانه ی خوبی نساختیم»
و نشست
انتظار زیادی نداشتیم آقا بزرگ
یک اتفاق چوبی برای تنهایی
با سایه های اقاقی بر رفتار خانگی
یک وجب خاک برای کاشتن نه کاستن
یک فنجان چای به سادگی یاس های گلخانه
به راحتی چند پله شمعدانی
یک چهار پایه
یک میز
یک چراغ
برای باز شدن
آواز شدن
پرواز شدن
ما انتظار زیادی نداشتیم آقا بزرگ
دیگران هم نکاشتند ما بخوریم
عصب کپک زده است
پزشک پس از سر کشیدن عرق خانگی چنین بیانیه ای صادر کرد
من، من نیست
دشمن است
و دشمن
لجن است
سرهنگ به امید روزیست که
نشانها، تقدیر نامه ها و گلدان های نقره اش را
از زیر خاک آلاچیق بیرون بیاورد
سرهنگ که بوی شربت سینه می داد
دلتنگیهایش برای روز سر دوشی
چنین سرفه کرد
ما بد بدرقه ایم
و گرنه خانه خانه ی پیشواز قدیم است
دریانی محله ی ما
به همت دندانهای طلایش خندید
شاعر نوشت
این پیشانی نوشت نباید باشد
چشمه ی مسموم
وقت سبز درخت را میگیرد
و جنگل
از تنفس سنگین میر غضب میمیرد
باران اما هنوز میبارد
کویر هم سبز خواهد شد
اگر آن ناگهان در ما سبز شده باشد
آنی سخاوت بی وقفه تعریف عشق
خواهر کوچکتر
ناگهان در صف اجباری سرود ب
رای سلامتی پیشوا
با دهانی بسته
دچار درد خوشایند عشق شد
آدم در خانه که باشد
خانه کپک نخواهد زد
بابا چیز زیادی از بابا بزرگ نمیداند
و بابا بزرگ همیشه به من میگفت:
تخمسک
بابا جدا بابای بابا بزرگ را دوست ندارد
بابا هرگز کنجکاو نبود بداند
بابای بابا بزرگ مادر مادر بزرگ را کجای بیابان پیدا کرد کجای خیابان گم
بابا چیز زیادی از ما نمیداند
بابا با ما حرف ندارد دعوا دارد
بابا رفیق نیست با ما
ما دانش آموزان کلاس سوم ب
اما
باید با بچه هامان بچگی کنیم بچگی
این بود انشای ما
درباره ریشه های عقب ماندگی
نوشتیم و رج زدیم
چقدر از سر یعقوب لیث تا ته شاه عباس جریمه نوشتیم
چقدر از مساحت پرتقال که به قاف و غینش هنوز مشکوکیم دل زده بودیم
چقدر مشهدی حسن آسیابان دهمان را
دست انداختیم و
چقدر از دست پیرزن و چین دامن سنجر
خمیازه کشیدیم
چقدر از جبر گریختیمو
به گل یا پوچ نشستیم و سبک شدیم
چقدر فیلم جفتی با هم تاخت زدیم
و از لال سینما تاج عکس برنج تلخ خریدیم
چقدر تیزی خط کش آقای اصول دین را بلند بلند درد کشیدیم
و چقدر دور از چشم مبصر بی معرفت
تمام غایب ها را حاضر کردیم
چقدر
آه چقدر جریمه نوشتیم
چقدر برای فرزند ساعی و کوشا رضایت نامه نوشتیم
چقدر عاشق بودیم
و بابا خبر نداشت چه دردی میکشد
پیله ی ابریش پروانه شدن را
با هم چقدر درد کشیدیم
من و پیله من و پروانه
بابا اما خبر نداشت
چقدر از دست استاد نجم آبادی
سیب و گلابی سایه زدیم
وقتی می شد عشق را آفتابی کرد
در مهتابی میشد آفتابی بود
اگر آقای علوم اجازه میداد
بابا اما خبر نداشت
چقدر جریمه نوشتیم
به جای آقایان
به جای دیگران که نکاشتند ما بخوریم
چقدر
آه چقدر
در رنگ حساب کم بودیم
آقا اجازه هست؟
تخته ی سیاه بارانی است
چقدر در اولین شب مستی
راست گفتیم و یاد استاد نجم آبادی را جرعه جرعه سر کشیدیم
چقدر راست میگریستیم
وقتی همه دروغ میخوردند
دروغ سر میکشیدند
دروغ برمیگرداندند
آقا اجازه هست بالا بیاوریم؟؟؟
آه........
درد بلند جریمه
چقدر آه کشیدیم؟؟؟؟
نفس بريده منم
از لج اين کج کلاه
دوباره رج مي زنم
جريمه هاي خطي
جريمه هاي حرفي
جريمه هاي آبي
جريمه هاي برفي
علم بهتر است يا ثروت؟
گوشه ي پرت نيمکت
بغل بغل تعارف
غزل غزل خشونت
آهاي معلم بد ،
چقدر جريمه بايد..؟؟
بغض کدوم پرنده
بايد هنوز بباره
زخم کدوم قناري
مرهم اين دياره
چند تا شکار آهو
تا ته بيشه مونده
تا اينجا داغ آواز
چند تا قفس سوزونده
تا بوسه ي قديمي
چند تا ترانه راهه
چند تا سپيده رنگي
چند تا سپيد سياهه
آهاي معلم بد ، چقدر جريمه بايد
*ابتدای شعر به دلیل آنکه مجبور به خفه¬خونم حذف شده خواستید سرچ کنید بخونید.
خفه خون بگیر پسر... خفه خون... اگه می خوای زنده بمونی خفه شو...
این شده کاره ما باید برای زندگی کردن خفه باشیم.
مثله زندانی ای که به حبس ابد محکوم شده اما باید به زندگیش تو زندان ادامه بده... دلیلی برای بودن نیست اما همه ازت میخوان که بمونی. اه... حالم بهم میخوره
*****
حوصله هیچ کاری رو ندارم... به شدت دچار روزمره گی شدمحتی نوشتن هم دیگه برام هیچ شوقی نداره، مگه میشه نوشت اما نه از چیزی که تو ذهنته؟؟؟ مگه میشه نوشت اما نه از چیزی که تو دلته؟
باید به چی گیر داد؟ چند بار میشه بلاگ زد که حرف هست اما نتوان نوشت؟؟
چند بار میشه گفت روزمره گی داره بیداد میکنه؟؟؟ چند بار؟؟؟
چرا یکی چیزی نمیگه؟
چرا یکی آدمو تشویق نمیکنه که بنویسه؟؟
چرا؟؟؟
****
............*
خانه کپک زده است
مادر بزرگ چنین گفت
مادر بزرگ وقتی لحاف چهل تکه را می شکافت
چنین گفت:
هوا زنگ زده است
رخت عروسی در یخدان که بپوسد یعنی
مصیبت بزرگ سر زده است
بابا بزرگ مولوی را بست
«خانه ی خوبی نساختیم»
و نشست
انتظار زیادی نداشتیم آقا بزرگ
یک اتفاق چوبی برای تنهایی
با سایه های اقاقی بر رفتار خانگی
یک وجب خاک برای کاشتن نه کاستن
یک فنجان چای به سادگی یاس های گلخانه
به راحتی چند پله شمعدانی
یک چهار پایه
یک میز
یک چراغ
برای باز شدن
آواز شدن
پرواز شدن
ما انتظار زیادی نداشتیم آقا بزرگ
دیگران هم نکاشتند ما بخوریم
عصب کپک زده است
پزشک پس از سر کشیدن عرق خانگی چنین بیانیه ای صادر کرد
من، من نیست
دشمن است
و دشمن
لجن است
سرهنگ به امید روزیست که
نشانها، تقدیر نامه ها و گلدان های نقره اش را
از زیر خاک آلاچیق بیرون بیاورد
سرهنگ که بوی شربت سینه می داد
دلتنگیهایش برای روز سر دوشی
چنین سرفه کرد
ما بد بدرقه ایم
و گرنه خانه خانه ی پیشواز قدیم است
دریانی محله ی ما
به همت دندانهای طلایش خندید
شاعر نوشت
این پیشانی نوشت نباید باشد
چشمه ی مسموم
وقت سبز درخت را میگیرد
و جنگل
از تنفس سنگین میر غضب میمیرد
باران اما هنوز میبارد
کویر هم سبز خواهد شد
اگر آن ناگهان در ما سبز شده باشد
آنی سخاوت بی وقفه تعریف عشق
خواهر کوچکتر
ناگهان در صف اجباری سرود ب
رای سلامتی پیشوا
با دهانی بسته
دچار درد خوشایند عشق شد
آدم در خانه که باشد
خانه کپک نخواهد زد
بابا چیز زیادی از بابا بزرگ نمیداند
و بابا بزرگ همیشه به من میگفت:
تخمسک
بابا جدا بابای بابا بزرگ را دوست ندارد
بابا هرگز کنجکاو نبود بداند
بابای بابا بزرگ مادر مادر بزرگ را کجای بیابان پیدا کرد کجای خیابان گم
بابا چیز زیادی از ما نمیداند
بابا با ما حرف ندارد دعوا دارد
بابا رفیق نیست با ما
ما دانش آموزان کلاس سوم ب
اما
باید با بچه هامان بچگی کنیم بچگی
این بود انشای ما
درباره ریشه های عقب ماندگی
***
چقدر جریمه نوشتیم جریمه جریمه جریمهنوشتیم و رج زدیم
چقدر از سر یعقوب لیث تا ته شاه عباس جریمه نوشتیم
چقدر از مساحت پرتقال که به قاف و غینش هنوز مشکوکیم دل زده بودیم
چقدر مشهدی حسن آسیابان دهمان را
دست انداختیم و
چقدر از دست پیرزن و چین دامن سنجر
خمیازه کشیدیم
چقدر از جبر گریختیمو
به گل یا پوچ نشستیم و سبک شدیم
چقدر فیلم جفتی با هم تاخت زدیم
و از لال سینما تاج عکس برنج تلخ خریدیم
چقدر تیزی خط کش آقای اصول دین را بلند بلند درد کشیدیم
و چقدر دور از چشم مبصر بی معرفت
تمام غایب ها را حاضر کردیم
چقدر
آه چقدر جریمه نوشتیم
چقدر برای فرزند ساعی و کوشا رضایت نامه نوشتیم
چقدر عاشق بودیم
و بابا خبر نداشت چه دردی میکشد
پیله ی ابریش پروانه شدن را
با هم چقدر درد کشیدیم
من و پیله من و پروانه
بابا اما خبر نداشت
چقدر از دست استاد نجم آبادی
سیب و گلابی سایه زدیم
وقتی می شد عشق را آفتابی کرد
در مهتابی میشد آفتابی بود
اگر آقای علوم اجازه میداد
بابا اما خبر نداشت
چقدر جریمه نوشتیم
به جای آقایان
به جای دیگران که نکاشتند ما بخوریم
چقدر
آه چقدر
در رنگ حساب کم بودیم
آقا اجازه هست؟
تخته ی سیاه بارانی است
چقدر در اولین شب مستی
راست گفتیم و یاد استاد نجم آبادی را جرعه جرعه سر کشیدیم
چقدر راست میگریستیم
وقتی همه دروغ میخوردند
دروغ سر میکشیدند
دروغ برمیگرداندند
آقا اجازه هست بالا بیاوریم؟؟؟
آه........
درد بلند جریمه
چقدر آه کشیدیم؟؟؟؟
**
به تيغ آفتاب قسمنفس بريده منم
از لج اين کج کلاه
دوباره رج مي زنم
جريمه هاي خطي
جريمه هاي حرفي
جريمه هاي آبي
جريمه هاي برفي
علم بهتر است يا ثروت؟
گوشه ي پرت نيمکت
بغل بغل تعارف
غزل غزل خشونت
آهاي معلم بد ،
چقدر جريمه بايد..؟؟
بغض کدوم پرنده
بايد هنوز بباره
زخم کدوم قناري
مرهم اين دياره
چند تا شکار آهو
تا ته بيشه مونده
تا اينجا داغ آواز
چند تا قفس سوزونده
تا بوسه ي قديمي
چند تا ترانه راهه
چند تا سپيده رنگي
چند تا سپيد سياهه
آهاي معلم بد ، چقدر جريمه بايد
*ابتدای شعر به دلیل آنکه مجبور به خفه¬خونم حذف شده خواستید سرچ کنید بخونید.
1 نظر:
benevis milad.
age nanevisi mipoosi.
benevis!
hata age kheili dard nak bashe!
benevis milad!hata age harfaye na goftani bashe.
benevis,hata age tavahom bashe,haghighat nabashe.
benevis milad...benevis!
hata age ba neveshtanet doostanet bahat ghate ertebat konan.
benevis ta namiri.
benevis!
ارسال یک نظر