۱۳۸۹ مرداد ۱۷, یکشنبه

خاطرات ابدی

اینا رو می نویسم تا همیشه یادم بمونه!!!  دیگه کم کم دوستان دارن جدا میشن و هر کدوم می رن یه طرف دنیا و شاید بعضی هاشونو دیگه نبینم!!! چون اونا اهل برگشتن نیستن و من اهل رفتن!!!
محمد رضا که رفت و از خودش کلی خاطره و کل کل و خنده جا گذاشت تو ذهن من!!!
از نیما به جز خاطرات روزای پروژه و روزای انتخابات شورا و عضویتشون تو شورا؛  یه روز خاص تو خاطرم می مونه، پنجشنبه ای که نیما امتحان آشنایی با مهندسی شیمی داشت و من تو انجمن کار داشتم و کلی باهم حرف زدیم.. نمی دونم شاید خودشم یادش نمونده باشه اما حرف های اون روز روی من خیلی تاثیر داشت و مسیر زندگی مو عوض کرد!!!
از نوید اون طرح همیشگی برای تبلیغ کاندیدا ها و لابی های قبل جلسات و شورا و یه روز خاص که بین خودم و اونه و البته این آخریا یه عده دیگه هم فهمیدن!!! می مونه!!! کلی خاطره شیرین و فیله و فیله بازی!!! :دی
این پست بعدا باز هم ادامه می یابه!!!

2 نظر:

navid گفت...

ميلادي جان،
منم خيلي در کنارت خاطره دارم؛ وقتي انتخابات شورا بود(يکي از جاهايي که اون تبليغات رو به کار برديم، و رمز پيروزيمون بود!) هيچوقت فکر نميکردم اينقدر با هم صميمي و راحت بشيم!

مراقب خودت باش، اي مرد "هميشه کيسه سيمان به همراه" و دوست داشتني.
(ياد اون تذکره افتادم که برات نوشتم!)

بی سیب گفت...

haji in kise simano bikhial sho dige :D

ارسال یک نظر