۱۳۸۸ آذر ۸, یکشنبه

تذکره شیخ «محمد ثمری» - زید الله سرعت اینترنته




آن شرکت کننده در آزمون تافل، آن از آزمون دروسِ دیگر غافل، آن از برای توضیحِ هر چیز بلاگ نویس، آن که باشد پاتوقش در نارسیس، آن درخواست دهنده به دانشگاه های آلمانی، آن دوست نیما فتوحی طهرانی، آن تغییر کننده در اردوی تبریز، آن برای شارژ لب تاب به دنبال پریز، آن از کودکی دارنده نوت بوک، آن هر لحظه آپدیت کننده فیس بوک، آن برای همه خاله و دایی، آن دارای خاطره با محمد رضایی، آن علاقه مند به جزیره کیش، آن دارنده خودرو دویست و شیش، آن دانشجوی پلی تکنیک، آن دارنده آرم طرحِ ترافیک، آن دبیر کمیته همایش در کابینه(منظور انجمن علمی)، آن اخیرا مرید و مخلص آرمینه، آن از بحر اَپلای به همه جا در خواست داده، آن پسر غیور و معاون وزیر زاده، آن متولد سال 1407 قمری، سالار شيوخ، شیخ «محمد ثمری» - زید الله سرعت اینترنته- از دانشجویان دانشگاه امیرکبیر بود.
و هم او ست که در وصفش همي گفته‌اند که شيخ را سه حالت باشد، یا در حال نبشتن بلاگ است و یا در حال آپدیت نمودن فیس بوک و یا از برای خالی نبودن عریضه ساعتی چند در پای چاپار برقی خود همی نشسته و به امید آمدن نامه غرق در اینترنت همی گشته و هرآن، که از سویی نامه ای بر او نازل می گردد، آن را نخوانده فوروارد، همي کند.
روايت است که روزي شيخ محمد ثمری- قبله الله في آزمون تافل بعدی-! را بديدند که مدام و بي‌وقفه با خودش حرف همي زند و بر تکه ورقی چیزهایی بنبشتندندی. پس وي را گفتند: «يا شيخ محمد! چي شده؟ پس چرا همين جور يک ريز و بي‌وقفه حرف همي بزني و بر ورق چیزی نگاری؟!»
پس شيخ محمد دمي به تو و بازدمي به بيرون همي بدادي و بگفتي: «نامه ای همی نگارم از برای دیئِر فریبرز تا که شاید در دل او مقبول افتم و از برای رفتنم به فرنگ از او توصیه نامه ای بگیرم!».
چون مریدان وضع را این چنین دیدند از او بخواستند تا نامه را برایشان بخواند و چون شیخ چنین کرد، روی مریدان به مس گرایید و پس از تحمل بسیار، همه گی به حالت انفجار همی خندیدند. اما گویی شیخ هیچ نفهمید که خنده دوستان از چه روست و فکر همی کرد که برای تشویق او همی لبخند زده اند، پس شیخ از این پس تصمیم گرفت تا به جرگه نویسندگان پای گذارد.
شیخ را بسیار آشنا و پارتی باشد اندر هر کجا و از این روی بود که در اوایل سال های واپسین زندگی اش در دانشکده او را جهت برگزاری چندین همایش و اجلاس به عنوان دبیر کمیته گماردند و از آن پس بود که او از مریدان خانم رئیس و مخلصان وی گردید.
این علاقه تا بدان جا در وی نفوذ کرده بود که روزی از روزها تصمیم بگرفت و تذکره ای بنبشت در مدح رئیس و در آن بسیار پاچه خواری بنمود و در فیس بوک آن را همی شِیر کرد. این بار مریدان شیخ که وضع را این چنین دیدند، در صدد بر آمدند تا شیخ را از این حال خارج دارند و او را به دلیل نگارش این چنین تذکره ای سرزنش نمایند. در این وادیِ سرزنش، ناگهان یکی از مریدان به نام حامد آقا سخن از سگی به میان آورد که گویا بایستی به زودی با شیخ ملاقات همی بکردندی که یک هو از آن میان فریاد یافتم! یافتمِ «دانش مقدم» نامی بر آمد که :«آری، همی کور خواندید؛ من خود دانستندندی که منظور از سگ چه بودندندی».
در این حال بود که شیخ بر آشفت و از مریدان خواست تا صرفه جویی پیشه نمایند.
نقل است که شیخ اين حرف را زده و راهش را گرفته و ضمن خواندن شعر : « اگه منو دوسم داری، واقعا رژیم داری ، پاشو پاشو برقص واسم .... » تصمیم به رفتن از فیس بوک همی گرفت.
از همین مجموعه بخوانید:

تذکره حاج نیما فتوحی تهرانی
تذکره آقا میرزا فرهود کربلایی حبیب

0 نظر:

ارسال یک نظر